خاطرات یک انسان عاشق

خاطرات، حرفها و کمی بی پرده

خاطرات یک انسان عاشق

خاطرات، حرفها و کمی بی پرده

حلالم کن اگر آزرده گشت آن خاطر نازت/ که عمری وقت می گیرد، شود عستاد، استادی

آخرین مطالب

بازگشت بعد از مدتی مدید!!!

الان که این رو می نویسم، ساعت 2و 21 دقیقه ی بامداد روز دوشنبه است.
فردا ساعت 11 کلاس پاتولوژی خون دارم با استاد شکور عزیز و تا الان هم مشغول کارهای افشاندیاری در فیسبوک بودم. خیلی ها سوال براشون پیش اومده که چرا تو فیسبوک و یوتیوب پیج و کانال داریم در حالیکه خودمون از مخالفان استفاده از این ابزارهای اجتماعی هستیم(البته بیشتر فیسبوک). فلسفه  هدفی پشت کارمون هست که الان حوصله ندارم در قالب واژه ها بیان کنم...شاید بعدا گفتم.
بله! افشاندیاری رو از 1 فروردین و مصادف با عید نوروز، به صورت رسمی راه اندازی کردیم. پارادایم ها و زیربناهایی رو براش چیدیم و الحمدلله استقبال جالبی هم شد. باشد که بتونیم این راه رو ادامه بدیم.
البته تو این ترم خیلی مشغول درسم هستم و صدرصد(!) درستش هم همینه... ولی کار افشاندیاری در حوزه ی کار فرهنگی رو هم نمی خوام کنار بذارم. تو فکرم هست که سال دیگه انشالله تو حلی3 دبیرهنر بشم و کنار حامد رحیم پور باشم. ایشالله که جور شه.
فعلا حوصله ی خبر گذاشتن و خاطره نوشتن انچنانی ندارم. بعدا می نویسم. این پست رو نوشتم تا یادم نره که اینجا هم هست. فعلا خداحافظ.
عکس زیر رو هم تقدیم می کنم: 


  • میم‌پ اسفندیاری

نظرات  (۱)

استاد این چه عکسیه گذاشتین!!!!!!
پاسخ:
Gandalf the Pink!
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">