خاطرات یک انسان عاشق

خاطرات، حرفها و کمی بی پرده

خاطرات یک انسان عاشق

خاطرات، حرفها و کمی بی پرده

حلالم کن اگر آزرده گشت آن خاطر نازت/ که عمری وقت می گیرد، شود عستاد، استادی

آخرین مطالب

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

بیوگرافی

سلام
این جا در ادامه ی دفترچه ای خواهد بود که از دوم دبیرستان آن را پر می کردم. نترسید، نه فضای اون دفترچه خیلی خصوصی بود که بخوام اینجا ادامه اش بدم، نه من به حریم شخصی در اینترنت اعتقادی دارم
اینجا تصمیم گرفتم خاطرات جالب از حال و گذشته و آینده(!) و تفکرات و الخ را بیان کنم. گاهی هم دلنوشته ای در کنم از خویش تا بماند و بعد ها که خودم یا دوستانم یا شاگردانم خواندندندشان(!!) تجدید خاطره ای شود و باعث آزاد سازی ACh در هیپوکامپ شان/مان.
 
معرفی خودم:
عستاد اسفندیاری هستم دانشجوی رشته ی پزشکی یک جوان بیست و چند ساله که تعریف از خود نباشه، کمی بزرگتر از سنم می زنم(چه ظاهر چه ذهنی). خلاق، متفکر، مهربون، تپل، دوست داشتنی و خلاصه از این جور مزخرفاتی که هیچکس اهمیت هم نمیده و کلا ملت خودشون رو خوب معرفی می کنن همه جا.
یه داداش دارم اسمش عرفان فامیلشم افشار. بله، برادرم هستن. نه خیر به سرپرستی قبول نکردیمش، چون باهم خیلی رفیقیم، کار از رفاقت گذشته بینمون.
خلاصه اینکه آره و اینا.

 

تصحیح (سال 99): نه دیگر دانشجوی پزشکی ام، نه آن فرد دیگر برادرم است.

تصحیح2: مزخرف ترین بیوگرافی دنیا را نوشتم. چرت و پرت محض است. فقط برای اینکه یادم نرود چه خزعبلی بودم تغییرش نمی دهم.