مایکو باکتریوم لِپرا: جُذام.
همانی بیماری ای که درباره اش شنیده ایم. گروهی که خود را از باقی جمعیت جدا می کنند تا مبادا جذامی بودنشان به مردم برسد... مبادا مردم هم جذامی شوند.
گروهی که خود تا قبل از جذامی شدن، با مردم یک دل بودند، اما بعد از جذامی شدن، دلهایشان هم جذامی شود جدا می شود. دیگر میل به التقاط با غیرجذامی ها را ندارند. بعضی ها جذامی بودن را افتخار و اعتبار می دانند! (آدم یاد سیاه پوست بودن و سفیدپوست بودن می افتد.) بعضی ها سالم ها و غیرجذامی ها را آدم تلقی نمی کنند!
جذامی فقط جذامی را قبول دارد و با آن دوست می شود.
جذامی، غار خود و همنشینانش را مقرّ اصلی جذامی ها می داند و خیال می کند تنها یک غار وجود دارد که در آن جذامی واقعی تولید می شود.
جذامی خود را از باقی مردم جدا می کند.
جذامی همسن و سالهای سالم اش را دوست ندارد.
جذامی بویش با بوی سالم ها فرق دارد.
جذامی کم کم خورده می شود، زشت می شود و در خفّت می میرد، اگر راهی برای درمان بیماری اش پیدا نکند.
جذام یک بیماری است... به آن دچار نشویم.
نمی دانم چرا ناخودآگاه یاد سمپاد می افتم... اصلا جای کلمه ی "جذام" بگذارید "سمپاد".
اشتباه بزرگ این است که روی چیز مزخرفی تعصب پیدا کنید... یکی اش همین سمپادی بودن است.
(هدف تلنگری دردناک است، تفسیر عوضی و برداشت غلط نکنید.)